۱۳۹۲ مرداد ۱, سه‌شنبه

خاطرات سفر به کوریای جنوبی/ بخش پنجم


عبادت در سئول

در شهر سئول تنها یک مسجد برای عبادت مسلمانان وجود دارد. تمام مسلمانان کشورهای مختلف به این مسجد می آیند و به عبادت می پردازند. در این مسجد هر مسلمان با دیدن مسلمان دیگر خوشحال می شود و سعی می شود که روابط خانوادگی و دوستی یکدیگر را نزدیک تر سازند. در مسجد کسی مذهب را نمی شناسد، مسلمان بودن شان کافی است تا که دل ها را به یکدیگر نزدیک تر سازد. من آرامشی را که در مسجد سئول به دست می آوردم را نمی توانم در هیچ یک از مسجدهای کابل به دست بیاورم، چرا که در هر مسجد کابل، بوی مذهب می آید، بوی نژاد پرستی، افراطیت و بوی محدودیت.
 

بازار سئول
شب های سئول از روزهایش زیباتر است. روزها به دلیل گرم بودن و رطوبت شدید هوا، بیشتر مردم در خانه ها، دانشگاه ها یا دکان های خود به سر می برند و در هنگام شب مشغول خرید و تفریح می شوند. بعضی‏‏‎ها در کنار و گوشه سرک نشسته و به موسیقی و آواز می پردازند. بعضی ها با دوستان خود به خوردن نان شام می‎روند و بعضی ها خرید خود را آغاز می کنند. در طول شب خیابان های سئول شلوغ است و این شلوغی و رفت و آمد جوانان به زیبایی شب های سئول می افزاید.


 















برگشت به خانه

سرانجام پس از طی دو هفته و گذشت برنامه های لذت بخش به سوی کابل عزیمت کردم. می دانستم زمانی که به کابل برسم، دوباره همه چیز تغییرخواهد کرد و آن آرامشی را که در طول دو هفته به دست آورده بودم را نمی توانم در کابل بیابم.
بعد از 24 ساعت سفر در طیاره، به کابل رسیدم. همین که از طیاره پایین و داخل ترمینال شدم، پولیسی از کنارم گذشت و با لحنی خشن گفت:"ساجقت را از دهانت بیرون کن." آن زمان فهمیدم که دوباره به کشورم برگشتم، به جامعه ای مردسالار که در آن مردان به خود حق گفتن هر کلمه ای را به زن می دهند. فهمیدم که دوباره باید عادت کنم، به نگاه های مغرضانه و پر از شهوت مردان این جامعه، به پرزه پرانی ها و طعنه های پسران این شهر و به آزار و اذیت های آنان.
بسیاری از دوستانم پیشنهاد می کردند که دیگر به کابل برنگردم و برای خود زندگی جدیدی را در کوریا شروع کنم. با این که توان انجام این کار را داشتم، اما نمی‎توانستم از زیر بار مسوولیت هایی که خانواده و جامعه بر روی شانه هایم گذاشته است، شانه خالی کنم. نمی توانم زندگی با سهولت و امکانات را به اهدافم و مبارزه برای تغییر، ترجیح دهم. من به این امید مبارزه می کنم تا حداقل نسل بعد از من بتوانند از زندگی بهتری بهره‏‎مند شوند، زندگی که در آن برای به دست آوردن کوچکترین خواسته محدودیت نداشته باشند و رنج هایی را که ما در این جامعه کنونی می کشیم، شاهد نباشند.

خاطرات سفر به کوریای جنوبی/ بخش چهارم


روابط اجتماعی کوریایی ها

در کوریا روابط گرم و صمیمی میان خانواده‎ها به ندرت دیده می‏‏‎شود. امکانات و تکنالوجی فراهم شده برای آن‎ها باعث شده است که روابط فامیلی و اجتماعی آن ها محدود شود. صمیمیت و دوستی های آنان وابسته به دنیای مجازی گشته و به نوعی انسان‏‎های این کشور، به انسان های ماشینی در دنیای ماشینی تبدیل شده اند. هر کس در موبایل ها و آیپدهای خود غرق است. روابط در این کشور بیشتر به دوست دختر بودن و دوست پسربودن محدود می شود و کمتر می توان حس همدوستی و صمیمیت بین دوستان و آشنایان را مشاهده کرد.
در طول راه در مترو، با پیرمردی روبرو می شوم که به خوبی می تواند به زبان انگلیسی صحبت کند. او در یکی از مراکز تعلیمی برای شاگردان ناتوان و یتیم به طور داوطلبانه درس می دهد. از او پرسیدم که با داوطلبانه درس دادن، چگونه خرج زندگی خود را به دست می‎آورد. نگاهی به من انداخت و گفت:" نمی خواهم پول جمع کنم، چرا اگر پول جمع کنم، مجبور هستم آن را برای دختران سکسی و مقبول این شهر خرج کنم." گفتم:" می توانی پولت را برای کارهای دیگر خرج کنی. تنها لبخند زد و دیگر چیزی نگفت.
مدتی بعد از من پرسید:" دیدن لباس های کوتاه و نیمه لخت پسران و دختران این جا شما مسلمانان  را آزار نمی دهد؟ جوابی برایش نداشتم، تنها گفتم:" هر کس در زندگی حق انتخاب دارد و دین من کسی را به کاری مجبور نمی کند."
اگر چه گفته های من، با محدودیتی که در کشورم وجود دارد، متفاوت بود، اما خواستم نظر شخصی خود را با پیرمرد شریک بسازم. در افغانستان، کسی به انتخاب خود، مسیر زندگی‎اش را چه زن و چه مرد برنمی گزیند. ساختارهای اجتماعی و محدودیت ها برای ما تعیین شده و ما نیز مجبور هستیم از این ساختارها پیروی کنیم. ما حق انتخاب برای داشتن آزادی را نداریم، نه برای آزادی لباس، نه برای آزادی بیان و نه برای آزادی حق انتخاب زندگی.
 

 بازی فوتبال

در کابل جای مناسب برای ورزش زنان به ندرت دیده می شود. زنان از امکانات و مکانی مناسب برای ورزش کردن برخوردار نیستند، بیشتر مکان های ورزشی تنها به مردان اختصاص داده شده است.  فرصت ورزش کردن و بازی فوتبال یکی از خاطرات فراموش نشدنی در سئول بود. تمام دوستان از 22 کشور یکجا شدیم و به بازی فوتبال بدون قانون و قاعده شروع کردیم. در زمین بازی دو توپ گذاشته شده بود و هر تیم باید سعی می کرد هر توپ را به داخل دروازه ببرد. هر کس سرگردان و خوشحال به طرف توپ ها میدوید و دروازه بانان، بهت زده و حیران مراقب هر دو توپ می بودند. در وسط بازی آن‏قدر خنده مان گرفته بود که نمی توانستیم بازی کنیم، اما در آخر با دو گل مساوی بازی را خاتمه دادیم.


 قصر رویال( کیانگ بوک گوگ)
این قصر در سال 1395 بعد از سه سال بازسازی افتتاح شد. این قصر مربوط به پادشاهان سه صد سال پیش کوریای جنوبی می‏‏‏‏‏‎شود. در ساخت این قصر، از سه رنگ بیش از هر رنگ دیگری کار گرفته شده که این سه رنگ تفاوت معماری قصرهای جاپان و چین را نشان می دهد. این سه رنگ شامل سبز، آبی و زرد می‏‎شود.

برج ان سئول
یکی از برج های بلند در سئول است که از آن ارتفاع می توان تمام شهر سئول را مشاهده کرد. این برج نمادی از زیبایی سئول است که در سال 1980 افتتاح شد. این برج، توجه بسیاری از توریستان را به خود جلب کرده و سالانه توریستان زیادی از این برج دیدن می کنند. با این که روزانه افراد زیادی به این مکان می‏‎آیند، اما بیشتر آنان را پسران و دختران جوانی تشکیل می دهد که براساس باورشان، به منظور استحکام و جاودانگی عشق خود به این برج می آیند. در کنار برج، قفل ها و قلب های کشیده شده کاغذی بسیاری دیده می شود که جوانان با نوشتن نام خود در آن به عشق خود جاودانگی می بخشند.