خانواده نقش اساسی را در ساختار جامعه ی سالم ایفا می کند و بسان
ساختمانی است که زن و شوهر ستون های آن را تشکیل می دهند و فرو ریختن هر ستون،
استحکام و استواری ساختمان را دچار تزلزل و گسسته گی می کند.
زمانی که بنا به دلایلی، اختلاف نظرهایی در خانواده به وجود می آید، به تدریج تداوم زندگی بین دو زوج به بن بست منتهی شده و در نهایت طلاق را به عنوان آخرین راه حل برای نجات از بحران می پندارند.
زمانی که بنا به دلایلی، اختلاف نظرهایی در خانواده به وجود می آید، به تدریج تداوم زندگی بین دو زوج به بن بست منتهی شده و در نهایت طلاق را به عنوان آخرین راه حل برای نجات از بحران می پندارند.
در جامعه ی سنتی افغانستان نیز طلاق پدیده ی نوی نیست.
بربنیاد آمار حقوق بشر میزان طلاق در کشور در سال های گذشته افزایش یافته است.
برخی از آگاهان امور فقر و بالا رفتن گراف خواسته ها و توقعات زن
از شوهر و برعکس را
از جمله عوامل اساسی طلاق می دانند.
به باور بریالی فطرت استاد دانشکده ی علوم اجتماعی در دانشگاه
کابل، فقر دلیل اساسی اکثر طلاق ها را در جامعه تشکیل می دهد. وی می گوید که در
جامعه ی کنونی افغان تجمل پرستی به حد زیادی بر خانواده ها فشار می آورد. زن
توقعات زیادی از مرد دارد و چون شوهر به دلیل فقر نمی تواند خواسته های زن را
برآورده سازد، اختلاف ها و عدم سازگاری بین اندیشه های این زوج، در نهایت به طلاق می انجامد.
آقای فطرت همچنان عدم رضایت و انتخاب قبلی دختر و پسر جوان را یکی
دیگر از دلایل طلاق خطاب کرده و اضافه می کند که در زمان تشکیل خانواده و ازدواج،
زن و شوهر باید یکدیگر را درک کنند و به موافقت آگاهانه برسند تا تضمینی برای گرم
نگه داشتن مناسبات بین زن و شوهر وجود داشته باشد.
در کنار این ها، نهادهای مدافع حقوق زنان، بد دادن، بدل کردن و
ازدواج های اجباری را از رسم های رواج یافته در جامعه می دانند که زن در تنگنا
قرار می گیرد و مطالبه ی تفریق می کند.
خانم عادله معاون بخش انکشاف حقوق زنان در کمسیون حقوق بشر
افغانستان، تعداد زنانی که در سال جاری مطالبه ی تفریق کرده اند را شصت زن می گوید و
براساس اظهارات وی، آمار طلاق نسبت به سال های گذشته افزایش یافته است.
عادله، طلاق را از پیامدهای ناگوار ازدواج های اجباری می پندارد و
می گوید:" در
جامعه ی ما ازدواج دختران و گاهی پسران بدون رضایت آن ها صورت می گیرد. خانواده ها
بدون این که از خواسته ی دختر مطلع شوند، وی را به نکاح مردی در می آورند که در
اخیر اختلاف نظرها در طرز رفتارها و برخوردها هر دو را تا مرز طلاق می کشاند.
معاون بخش انکشاف حقوق زنان همچنان معتقد است که بد دادن و بدل،
اگر چه خلاف قانون است، اما در میان خانواده ها به میزان بالا صورت می گیرد.
به گفته ی وی، در قانون به صراحت ذکر شده است که هیچ زنی نمی تواند
بدل زن دیگر شود و بد دادن نیز جرم محسوب می گردد اما در افغانستان به سادگی
دختران بدل و به بد داده می شوند که جز طلاق ثمره ی دیگری نخواهد داشت.
"زمانی که دختر بدل و یا به بد داده می شود، اعضای خانواده ی
شوهر به او به دیده ی یک انسان نمی نگرند، بل از او به حیث یک کالای مصرفی استفاده
می کنند. زن زمانی که از رفتارهای خشونت آمیز خانواده شوهر به تنگ می آید و تمام
راه ها برایش بسته می شود، به دنبال راهی برای فرار از فلاکت ها و رنج های خانواده
ی شوهر می گردد، سرانجام به ریاست حقوقی رجوع کرده و مطالبه ی تفریق می کند."
اما در مورد پیامد های طلاق، شماری از آگاهان مسایل اجتماعی بدین
باورند که اگر چه پیامدهای منفی طلاق هر دو زن و مرد را در امان نخواهد گذاشت و
ساختار جامعه ی افغانی مهر بدنامی و تحقیر را بر پیشانی هردو می نشاند.
این استاد دانشکده ی علوم اجتماعی می افزاید که بیوه بودن در
افغانستان نوعی حقارت دانسته می شود، در صورتی که این طور نیست و باید با این
افکار مبارزه شود. پس از طلاق زن ممکن است بیابان گرد شود و حتا احتمال دارد که
پدرش او را در خانه ی خود نپذیرد. اگر زمینه ی ازدواج برایش مهیا نگردد و بی سواد
نیز باشد، پس در این جامعه چه بر سرش خواهد آمد؟
فطرت احتمال انجامیدن بلند رفتن گراف طلاق به یک بحران بزرگ
اجتماعی را مطرح می کند و خاطر نشان می سازد که طلاق پیامدهای ناگوار اخلاقی نیز
دارد، بدین صورت که زن پس از طلاق یا معتاد به مواد مخدر می شود و یا دست به فحشا
می زند که از لحاظ اجتماعی این معضل به یک بحران بزرگ اجتماعی مبدل شده می
تواند.
موصوف در ادامه از فرزندان طلاق ( در صورتی که زن و مرد دارای
فرزند باشند) سخن گفته و بدین باور است، پس از جدایی لطمه ی بزرگ روحی به فرزندان
وارد خواهد شد، ابتدا بحث و جدال روی این موضوع که فرزندان به چه کسی تعلق می
گیرد، به راه می افتد. در صورتی که نزد مادر باشد، خرج تحصیل و خوراک فرزندان را
چگونه تامین کند و اگر پدر نگه داری فرزندان را به عهده بگیرد، ممکن است که گرفتار
مادر اندر و ظلم و خشونت وی شوند، به هر صورت این فرزندان هستند که قربانی این
جدایی می گردند و در جامعه نیز هرگز پیشرفت نمی کنند.
وی برای حل بحران موجود بدین معتقد است که در جامعه نیاز
است که آگاهی مردان نسبت به حقوق زنان و آگاهی زنان نسبت به حقوق خودشان به طور
معقول، سنجیده و برنامه ریزی شود و به صورت عقلانی به پیش برود تا به تدریج بتوان
از میزان طلاق های بی مورد جلوگیری کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر